اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مألوف

نویسه گردانی: MALWF
مألوف . [ م َءْ ] (ع ص ) آشنا. آموخته . انس گرفته و مأنوس و خو کرده شده . عادت کرده شده و معتاد. (ناظم الاطباء). الفت یافته . انس گرفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وقتی از اوقات به حوادث ضروری از مسکن مألوف دوری جستم . (مقامات حمیدی ).روی به عطن معهود و وطن مألوف نهاد. (سندبادنامه ص 58). وزن رباعیات مألوف طباع است و متداول خاص و عام . (المعجم ). از شمول معدلت و عموم مرحمت او روی به اوطان مألوف باز نهاده . (المعجم چ دانشگاه ص 12).
مألوف را به صحبت ابنای روزگار
برجور روزگار بباید تحملی .

سعدی .


مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت
گر به سنگش بزنی جای دگر می نرود.

سعدی .


مگر آنکه سخن گفته شود به عادت مألوف . (گلستان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
معلوف . [ م َ ] (ع ص ) فربه . (ناظم الاطباء). رجوع به معلوفة شود.
معلوف . [ م َ ] (اِخ ) الاب لویس الیسوعی (1867-1946م .) از روحانیان مسیحی و از علمای عربیت است . در لبنان متولد شد و در بیروت و اروپا به کسب...
معلوف . [ م َ ] (اِخ ) رجوع به ناصیف معلوف شود.
مألوف. نک مألوف در همین لغتنامه.
ناصیف معلوف . [ م َ ] (اِخ ) ابن الیاس منعم المعلوف (1238-1282 هَ . ق .). از دانشمندان علم اللغة است و در این رشته تصانیفی دارد. وی از مردم...
یوسف معلوف . [ س ُ م َ ] (اِخ )یوسف نعمان المعلوف . از روزنامه نگاران نامدار و پیشرو عرب در لبنان و امریکا بود. در سال 1897 م . در نیویورک روز...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.