گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مأوق نویسه گردانی: MAWQ مأوق . ۞ [ م ُ ءَوْ وِ ] (ع ص ) کسی که در طعام خود تأخیر نماید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از ذیل اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی معوق معوق . [ م ُ ع َوْ وَ ] (ع ص ) بر درنگ داشته شده و بازداشته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بازداشته شده و دربندداشته شده . (غیاث ) (آنندرا... معوق معوق . [ م ُ ع َوْ وِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درنگ کننده در کارها. (ناظم الاطباء). بازدارنده . دیرکشاننده . سپوزکار. (یاد... معوق معوق . [ م ُع ْ وِ ] (ع ص ) مرد خوابناک سرجنبان . || گرسنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود