گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مبثر نویسه گردانی: MBṮR مبثر. [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) مبثرة. جوش پدیدآرنده : [ و هی ] (ای البطم ) مصدعة للرأس مبثرة للفم ۞ . (ابن البیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه واژه معنی مبسر مبسر. [ م ُ س ِ] (ع ص ) خرمابنی که دارای بسر باشد. (ناظم الاطباء).مبسار. (ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مبسار شود. مبصر مبصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) بیننده و بابصیرت و هوشیار. (ناظم الاطباء). || متوسط از جامه و از گویایی و رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال... مبصر مبصر. [ م َ ص َ ] (ع اِ) حجت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حجت . دلیل واضح . (از اقرب الموارد). حجت و حجت واضح و آشکار. (ناظم الاطباء) (از فرهن... مبصر مبصر. [ م ُ ب َص ْ ص ِ ] (ع ص ) بیننده . (آنندراج ). آنکه ظاهر و نمایان میکند و نیز نظرکننده و شناساننده . (ناظم الاطباء). بابصیرت . که بصیرت د... مبصر مبصر. [ م ُ ب َص ْ ص َ ] (ع ص ) روشن و هویدا و آشکار و ظاهر ساخته شده . (ناظم الاطباء). مبصر مبصر. [م ُ ص َ ] (ع ص ) دیده شده . (ناظم الاطباء) : خدای مبدع هرچ آن ترا به وهم و به حس محاط و مدرک و معلوم و مبصر است و مشار. ناصرخسرو.بی... مبصر همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: بینر biner (کردی)***فانکو آدینات 09163657861 نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود