گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مت نویسه گردانی: MT مت . [ م ُ ] (ضمیر) به لهجه ٔ شیرازی من ترا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : که همچون مت ۞ ببوتن ۞ دل و ای ره ۞ غریق العشق فی بحرالوداد.حافظ (یادداشت ایضاً). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی مت مت . [ م َ ] (اِ) دوشاب و شیره ٔ انگور و یا خرما. (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ). مت مت . [ م َت ت ] (ع مص ) دراز کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کشیدن چیزی را. (از اقرب الموارد). || کشیدن آب بی چرخ چاه . ... مت ء مت ء. [ م َت ْءَ ] (ع مص ) به عصا زدن . (تاج المصادر). به چوبدستی زدن . (آنندراج ). مَتَاءَه ُبالعصا مَتْاءً؛ به چوب دستی زد او را. (منتهی ال... گله مت گله مت . [ گ َل ْ ل ِ م ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که در 14000گزی باخترقصرقند، کنار راه قصرقند به نیکشهر واقع شده... کت و مت کت و مت . [ ک ُ ت ُ م ُ ] (ق مرکب ، از اتباع ) این لغت از توابع است و بمعنی بعینه باشد چنانکه گویند: فلانی کت و مت بفلانه کس میماند یعنی ... هت و مت هت و مت . [ هَِت ْ ت ُ م ِت ت ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، عیناً. شبیه تام و تمام . بعینه : هت و مت فلان است ؛ یعنی شباهتی تمام ... مت باقر بک مخفف محمد باقر بیگ ،یکی از فرماندهان توپخانه قشون احمد شاه و از همرزمان و دوستان رضا خان در بریگاد قزاق در همدان بود ،وی با سپهبد محمد شاه بختی اشتهار... مط مط. [ م َطط ] (ع مص ) کشیدن و دراز کردن .(آنندراج ). کشیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). مطه مطاً؛ کشید آن را و دراز کرد. (منتهی الارب ) (از ... مط مط. [ م َ ] (ع اِ) بجای «مطلوب » نویسند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). رمز است از مطلوب ؛ و هو المط؛ یعنی «و هوالمطلوب ». (یادداشت به خط ... مطء مطء. [ م َطْءْ ] (ع مص ) گائیدن زن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (از محیط المحیط). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود