اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

متانت

نویسه گردانی: MTANT
متانت . [ م َ ن َ ] ۞ (ع اِمص ) استواری و محکمی . (غیاث ). پایداری و برقراری و ثبات قدم و استحکام . (ناظم الاطباء) :
ای عزم تو بادی که در متانت
بنیاد چو کوه استوار دارد.

مسعودسعد (دیوان ص 100).


چون کاری کند [ شیر ] ... در تقریر فواید و منافع آن مبالغت کنم تا شادی او به متانت رای ... خویش بیفزاید. (کلیله و دمنه ). و به متانت این دلیل اعتراف نمودند. (لباب الالباب ). || رزانت . پخته کاری . جزالت . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و اگر با متانت قلم مهابت شمشیر مقارن و... نباشد. (سندبادنامه ص 5). این قاضی در کمال فضل و متانت علم و تبحر در منقول و معقول فریدالدهر و یگانه ٔ روزگار بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 283). و بدان رقعه برغور فضل و متانت ادب و بلاغت سخن و کمال هنر او استدلال می توان کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 285). || تمرد و سرکشی . (ناظم الاطباء). || قوت بسیار. نیرومندی سخت . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سخت شدن . سنگینی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || وقار و رجوع به «متانة» شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نمریاک namryāk (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
متعنت .[ م ُ ت َ ع َن ْ ن ِ ] (ع ص ) طلبکارخواری کسی . یقال جأه ُ متعنتاً؛ ای طالباً زلته ُ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سهو و خطای کسی ...
متعنت . [ م ُ ت َ ع َن ْ ن َ ] (ع ص ) کسی که در خواری و ذلت درآمده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعنت شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.