اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

متصور

نویسه گردانی: MTṢWR
متصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وَ ] (ع ص ) تصور شده و گمان شده . و قابل توهم و تصور و قابل دریافت و اداراک و ممکن و محتمل الوقوع . (ناظم الاطباء) : و بعضی نیز بنابر مصلحت کلی که نفع عام در آن متصور باشد. (انوار سهیلی ).
- متصور شدن ؛ تصور شدن . در ذهن خطور کردن : پادشاه بی رعیت متصور نشود. (مجالس سعدی ص 25). نه لقمه ای که متصور شدی بکام آید یا مرغی که بدام افتد. (گلستان ).
چون متصور شود در دل ما نقش دوست
همچو تبش بشکنم هر چه مصور شود.

سعدی .


گرمتصور شدی با تو برآمیختن
حیف نبودی وجود در قدمت ریختن .

سعدی .


چنان تصور معشوق در خیال من است
که دیگرم متصور نمی شود معقول .

سعدی .


- متصور گشتن ؛ به تصور آمدن . گمان داشتن : ... آن ایام مردمی دیدمی که در مساقط اوراث تتبع و تفحص دانه ها می کردندی و در آن یک دانه ممکن و متصور نگشتی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 326).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
متصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص )با خود صورت کننده چیزی را و صورت بندنده . (آنندراج ). کسی که تصور می کند و دریافت می نماید. (ناظم الاطباء)....
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پنداریک pendārik، گمانیک gomānik (دری با پسوند پهلوی یک) هیشمریک hiŝmarik (اوستایی با پسوند پهلوی یک)***فانکو آد...
متثور. [ م ُ ت َ ث َوْ وِ ] (ع ص ) برانگیخته وبرخاسته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برانگیخته و به هیجان آمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ت...
متسور. [ م ُ ت َ س َوْ وِ ] (ع ص ) یاره بردست .(آنندراج ). پوشنده ٔ دست برنجن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تس...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.