گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مج نویسه گردانی: MJ مج . [ م ُج ج ] (ع اِ) خجکهای ۞ انگبین بر سنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). نقطه های عسل بر روی سنگ . (از اقرب الموارد). || جوجه ٔ کبوتر مانند «بُج ّ» و ابن درید گوید چنین گمان کنند، و من صحت آن را نمی دانم . (از اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی مج مج . [ م َج ج ](معرب ، اِ) دانه ای است مانند عدس جز آنکه گردتر است ، معرب است و آن را به فارسی ماش گویند. (از المعرب جوالیقی ص 317). ماش... مج مج . [ م َج ج ] (ع مص ) آب از دهن بینداختن و جز آن . (زوزنی ). شراب یا خدو انداختن از دهن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). شراب و جز آن را از... مج مج . [ م َ ] (اِ) به معنی ماج است که راوی و روایت کننده باشد. (برهان ) (ازناظم الاطباء). ظاهراً به مناسبت اسم راوی رودکی این معنی را س... مج مج . [ م َ ] (اِخ ) نام شاعری بوده است راوی رودکی . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 72 و 73). نام راوی شعر رودکی شاعرهم بوده . (برهان ). نام راو... مج مج . [ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیذقان است که در بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع است و 582 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). مج مج . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اردمه است که در بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد واقع است و 462 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). کج مج کج مج . [ ک َ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بسیار خمیده و معوج . (ناظم الاطباء). کج و کوله . کج و معوج .- کج مج رفتن ؛ معوج و ناراست رفتن . (ناظ... کج و مج کج و مج . [ ک َ ج ُ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) کج مج . (ناظم الاطباء). رجوع به کج مج شود. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود