اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مجحوف

نویسه گردانی: MJḤWF
مجحوف . [ م َ ] (ع ص ) مرد مبتلا به هیضه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردی که از تخمه شکم روش گرفته باشد و گرفتار هیضه . (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح عروض ) جحف آن است که فاعلاتن را خبن کنند تا فعلاتن بماند، آنگه فاصله از آن بیندازند «تن »بماند «فع» به جای آن بنهند و «فع» چون از فاعلاتن خیزد آن را مجحوف خوانند و جحف پاک ببردن و فرارفتن چیزی باشد از روی زمین ... (المعجم چ دانشگاه ص 54).
- مجحوف مسبغ ؛ چون جزو مجحوف را اسباغ ۞ کنند، «فاع » گردد، و «فاع » چون از فاعلاتن خیزد آن را مجحوف مسبغ خوانند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۴ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.