مجمع
نویسه گردانی:
MJMʽ
مجمع. [ م ُ ج َم ْ م ِ ] (ع ص ) بسیار گردآورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که جمع می کند و گرد می آورد با کوشش و جد و جهد. (ناظم الاطباء). || به نماز جمعه حاضر شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). حاضر شده در روز جمعه جهت بجا آوردن نماز. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مجمع. [ م َ م َ / م َ م ِ ] ۞ (ع اِ) جای گرد آمدن . ج ، مجامع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). محل اجتماع و محل گرد آمدن . (ناظم...
مجمع. [ م ُ م َ ] (ع ص ) فراهم آورده شده و جمعکرده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || با هم رانده شده . (ناظم الاطباء). || عزم کرده...
مجمع. [ م ُ ج َم ْ م َ ] (ع ص )گرد آورده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به تجمیع شود. || عزم کرده شده . || حکم کرده شده . (نا...
مجمع. [ م ُ م ِ ] (ع ص ) سال قحطناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || گردآورنده . (ناظم الاطباء). || شامل کنند...
مجمع. [ م ُ ج َم ْ م ِ ] (اِخ ) لقب قصی بن کلاب چون قبایل قریش را فراهم آورد و به مکه منزل داد و دارالندوه را بساخت . (از منتهی الارب ).
مجمع. [ م ُ ج َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن یسار، مکنی به ابی حمزه ٔ تیمی محدث است و از ماهان زاهد روایت کند. وابوحیان تیمی و سفیان ثوری از او روا...
این واژه عربی است و پارسی آن ژِفات می باشد که از کردی: جفات ساخته شده است
مجمع علیه . [ م ُم َ عُن ْ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع ص مرکب ) اجماع کرده بر آن یعنی متفق علیه . (غیاث ) (آنندراج ). آنچه درباره ٔ آن اجماع کرده با...
مجمع کردن .[ م َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مجمع ساختن : مجمعی کردند مرغان جهان هر چه بودند آشکارا ونهان . عطار (منطق الطیر).و رجوع به مجمع ساختن ...
مجمع ساختن . [ م َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) تشکیل انجمن دادن . مجمع ترتیب دادن . گرد هم آمدن : فصیحان عرب همواره به مجمع ساختن و سخنهای عثمان...