گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مجنح نویسه گردانی: MJNḤ مجنح . ۞ [ م ُ ن َ ] (ع اِ) به فارسی گل خوش نظرنامند. نوعی از ریاحین است و قابض و رافع اسهال و سیلان خون ... (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). لغت عربی است ، به فارسی گل خوش نظر نامند ... (فهرست مخزن الادویه ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه واژه معنی مجنح مجنح . [ م ُ ن ِ] (ع ص ) میل دهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که میل و رغبت می دهد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || میل کننده... مجنح مجنح . [ م ُ ج َن ْ ن َ ](ع ص ) صاحب جناح یعنی صاحب بازو. (غیاث ) (آنندراج ).صاحب دو بال . (ناظم الاطباء). خداوند پر. صاحب پر : و بباید دانست... مجنح مجنح. (ا. ع.) بضم میم و سکون جیم و فتح نون و حاء مهمله لغت عربی است بفارسی کل خوش نظر نامند ماهیت آن نوعی از ریاحین است طبیعت آن در دوم سرد و خشک افعا... اصطرلاب مجنح اصطرلاب مجنح . [ اُ طُ ب ِ م ُ ج َن ْ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود. اسطرلاب سرطانی مجنح اسطرلاب سرطانی مجنح . [ اُ طُ ب ِس َ رَ ی ِ م ُ ج َن ْ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ابونصر منصوربن علی بن عراق در سال 420 هَ .ق . کتابی در ا... مجنة مجنة. [ م َ ج َن ْ ن َ ] (ع اِ) دیوانگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جنون . (از اقرب الموارد). و رجوع به جنون شود. || جای نها... مجنة مجنة. [ م ُ ج َن ْ ن َ ] (ع ص ) طبق مجنة؛ طبق ساخته شده از بید و نی و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). طبق ساخته از خ... مجنة مجنة. [ م ِ ج َن ْ ن َ ](ع اِ) سپر. مِجَن ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مجن شود. مجنة مجنة. [ م َ / م ِ ج َن ْ ن َ ] (ع ص ) زمین پری ناک . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). زمین دارای جن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مجنة مجنة. [ م َ ج َن ْ ن َ ] ۞ (اِخ ) نام بازاری قریب به مکه ٔ معظمه . (غیاث ) (آنندراج ). نام بازاری در زمان جاهلیت . (ناظم الاطباء). نام بازار... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود