محاکمه . [ م ُ ک َ م َ ]
۞ (ع مص ) محاکمة. رفتن نزد حاکم برای رفع خصومت ورفع خصومت کردن حاکم . ترافع. مرافعه . به حاکم شدن با. به قاضی رفتن با. خصومت به حاکم بردن فیصله را و دیوان کردن قاضی . به دادگاه رفتن و اقامه ٔ دعوی کردن
: مرافعه ٔ این سخن به قاضی بردیم و به محاکمه ٔ عدل راضی شدیم . (گلستان ). || (اِمص ) عمل حاکم یا قاضی در طی یک مرافعه . داوری . دادرسی .
-
محاکمه شدن ؛ مورد دادرسی قرار گرفتن .
-
محاکمه کردن ؛ دادرسی کردن .