اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

محترم

نویسه گردانی: MḤTRM
محترم . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) باحرمت . مورد تکریم . احترام شده . حرمت داشته شده . (از منتهی الارب ). باآبرو و با احترام و بااعتبار و با عزت و بزرگوار. (ناظم الاطباء) :
بدین جوی حرمت که مرد خرد
بدین شد سوی مردمان محترم .

ناصرخسرو.


و نیکمردان رنجور و مستذل و شریران فارغ و محترم . (کلیله و دمنه ). پادشاه ... اقبال بر نزدیکان خود فرماید... به وسایل مقبول محترم باشند. (کلیله و دمنه ).
کرم کن بجای من ای محترم
که مولای من بود ز اهل کرم .

سعدی .


محترم دار دلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فر همایی دارد.

حافظ.


|| پاک و مقدس و عزیز. (ناظم الاطباء). || این کلمه صفت اشیاء نیز آید : هیرک دیهی بزرگ است و رباطی محترم آنجا است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 139).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
محترم . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) حرمت دارنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که احترام می کند. (ناظم الاطباء).
این واژه عربی است و پارسی آن، واژه ی پهلوی آزَرمیک می باشد
محترم زاده . [ م ُ ت َ رَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) بزرگ زاده . که پدر و خاندان او محترم باشند : امام زاده زکی زاده محترم زاده کریم شهر سمرقند و از ک...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.