محدث
نویسه گردانی:
MḤDṮ
محدث . [ م ُ دِ ] (ع ص ) نوکننده . (منتهی الارب ). نوآورنده . نو پیداکننده .(آنندراج ). || احداث کننده ٔ عیب و چیز منکر و مبتدع . || هر چیز تازه واقع شده . (ناظم الاطباء). || پناه دهنده ٔ گناهکاران از خصم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بدکار و زناکار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || حدث کننده و شکننده ٔ وضو. || صیقل کننده و جلادهنده . (ناظم الاطباء). || ناقة مُحدِث شتر ماده که تازه بار داده باشد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
محدث . [ م ُ ح َدْ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تحدیث . سخن گوینده . (از منتهی الارب ). حدیث کننده : اگر این شکر ببینند محدثان شیرین همه دستها بخا...
محدث . [ م ُ ح َدْ دَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تحدیث .آنکه حدس و گمان وی راستین باشد گوئی که آنچه که گمان برده است به وی الهام شده . (...
محدث . [ م ُ دَ ] (ع ص ) چیزی نو پدیدآورده . ایجاد شده . احداث شده . || آنچه در کتاب و سنت و اجماع معروف نباشد. ج ، محدثات . و در حدیث است ...
محدث . [ م ُ دَ ] (اِخ ) نامی از نامهای قرآن مجید: ما یأتیهم من ذکر من ربهم محدث . (قرآن 2/21).
محدث . [ م ُ دَ ] (اِخ ) منزلی است در راه مکه بعد از شش میل از نقره . (از معجم البلدان ). || نام دهی است به واسط. || نام دهی است به ب...
محدث طوسی . [ م ُ ح َدْ دِ ث ِ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن اسماعیل شود.
-میرهاشم محدث - متولد دوم خرداد ۱۳۳۱ تهران - تحصیلات ابتدایی و متوسط در دبستان و دبیرستان جعفری اسلامی - اخذ دیپلم طبیعی ازدبیرستان مروی ۱۳۴۹ - اخذ لی...
محدس . [ م َ دِ ] (ع اِ) مطلب . (منتهی الارب ). یقال فلان بعیدالمحدس . (اقرب الموارد). مطلب و مقصد و سؤال و پرسش و درخواست . (ناظم الاطباء).