محز
نویسه گردانی:
MḤZ
محز. [ م َ ] (ع مص ) مشت زدن بر سینه ٔ کسی . مِحز، نحز، بحز، نهز، لهز، مهز، بهز، لکز، وکز، وهز، لقز، لعز، لبز، لتز، مترادفند. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). || آرمیدن با دختری . محاز. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ویسین visine (گیلکی). ***فانکو آدینات 09163657861
مشاهدهی سیستمانهی پدیدههای طبیعی تنها برای کشف قوانین ناشناختهی مربوط به وقایع؛ مطالعهی علم به تنهایی، که شامل روابط علم با دیگر موضوعات نشود.
...
غایت دروغ، نهایت کذب،دروغی که به هیچ عنوان بن صحت ندارد.