محسن
نویسه گردانی:
MḤSN
محسن . [م ُ س ِ ] (اِخ ) رجوع به قاضی نوخی علی بن محسن شود.
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
محسن . [ م ُ ح َس ْ س ِ ] (ع ص ) آراینده . || نیکوئی کننده . (از منتهی الارب ). کسی که به لیاقت کاری میکند. (ناظم الاطباء).
محسن . [ م ُ ح َس ْ س َ] (ع ص ) تحسین شده . آراسته شده . نیکوشده . || وجه محسن ، روی خوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
محسن . [ م َ س َ ] (ع اِ) واحد محاسن . یکی محاسن . یعنی جای خوب و نیکو از بدن . (منتهی الارب ). رجوع به محاسن شود.
محسن . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) نیکی کننده . (منتهی الارب ). آنکه نیکی و احسان میکند. (ناظم الاطباء). نیکوکار. احسان کننده . نیکوکردار. مقابل مسی ٔ :...
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) رجوع به فیض کاشانی ملامحسن شود.
محسن . [ م ُ ح َس ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن هلال بن زهرون الصابئی بن اسحاق ، مکنی به ابوعلی . پدر هلال بن المحسن صائبی ادیب مشهور است . ...
محسن . [ م ُ ح َس ْ س ِ ] (اِخ ) ابن ابوالحسن علی بن محمدبن الفرات (پدرش وزیر مقتدر خلیفه بود به سال 296 هَ . ق .). مردی قسی و ظالم و بدکر...
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) ابن ابوالقاسم علی بن محمدبن ... قاضی تنوخی . رجوع به ابوعلی محسن ... و یتیمةالدهر ج 2 ص 114 و تاریخ گزیده ص 810 شود...
محسن . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) ابن القائد. سومین از امراء بنی حماد الجزایر است و از 446 تا 447 هَ . ق . حکومت داشته است . (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام...