محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم فزاری ، مکنی به ابوعبداﷲ برادر اسحاق بن ابراهیم و یکی از علمای نجوم و احکام است و در سال 723 م . کتاب سند هند را از هندی به عربی ترجمه کرده و شاعری قلیل الشعر بوده است . (ابن البیطار ترجمه ٔ فرانسه ج 1 ص 281) (طبقات قاضی صاعد). و رجوع به معجم الادباء ج 6 ص 268 و ابراهیم بن حبیب فزاری شود.
واژه های همانند
۱,۰۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )ابن عبداﷲبن مبارک . رجوع به قاضی مخرمی محمد شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد، مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به ابن بیع. رجوع به ابن بیع حاکم ابوعبداﷲ شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک . رجوع به قاضی بسعادتک محمد شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن محمدبن سالم . رجوع به قاضی ابن جعابی شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) ابن قاسم . رجوع به قاضی الخافقین شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمد معروف به ابن شحنه . رجوع به ابن شحنه ابوالولید شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن حسین . رجوع به قاضی ابن ابیض شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) سعید قمی . رجوع به قاضی سعید قمی شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) کاشانی . رجوع به قاضی کاشانی محمد شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) معصوم از مردم شوشتر و قاضی آن شهر بود. این بیت او راست :گیرم که در لباس توان کرد عاشقی دیوانگی چگونه ...