محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ](اِخ ) ابن احمدبن حسین بن عمرشاشی الاصل فارقی مولد معروف به مستظهری و ملقب به فخرالاسلام و مکنی به ابوبکر فقیه شافعی . در بغداد ملازمت شیخ ابواسحاق شیرازی را داشت و کتاب الشامل را بر مؤلف آن ابن الصباغ خواند و به اتفاق شیخ ابواسحاق به نیشابور آمد و پس از مراجعت به بغداد در فقه جانشین ابواسحاق گردید و ریاست مذهب شافعی به وی منتهی گشت . او راست : حلیةالعلماءدر فقه و آراء خلافی فقها و المستظهری در فقه و آن به نام المستظهر باﷲ است . از سال 504 تا سال 507 که تاریخ درگذشت اوست در مدرسه ٔ نظامیه به تدریس اشتغال داشت . تولد وی در سال 429 هَ . ق . در میافارقین بوده است . (از وفیات الاعیان چ بیروت ج 4 صص 219-221 ).
واژه های همانند
۱,۰۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
وزیر آل محمد. [ وَ رِ ل ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) لقب ابوسلمه حفص بن سلیمان خلال است . او را به سال 133هَ .ق . به امر خلیفه بکشتند و او اول ...
علئ محمد باب. رجوع شود به باب.
چون محمد خان قاجار اخته شده بود به جای واژه آقا از آغا استفاده می گردید
محمد خدابنده . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ خ ُ ب َ دَ ] (اِخ ) رجوع به اولجایتو شود.
پهلوان محمد. [ پ َ ل َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) رجوع به محمد... در حبیب السیر چ خیام (ج 3 ص 307) و مجالس النفائس (ص 264) شود.
پهلوان محمد. [ پ َ ل َ م ُ ح َم م َ ] (اِخ ) ابوسعید. رجوع به محمد، مکنی به ابوسعید... در مجالس النفائس (ص 46 و 89 تا 91) شود.
محمد ابراهیم . [ م ُ ح َم ْ م َ اِ ] (اِخ ) نواب ملقب به بدایعنگار. رجوع به بدایعنگار در همین لغت نامه و رجال بامداد ج 3 ص 291 شود.
محمد ابراهیم . [ م ُ ح َم ْ م َ اِ ] (اِخ ) (... خان محلاتی ) متخلص به خلوتی و ملقب به صدیق خلوت و معروف به چرقی فرزند میرزاصمد محلاتی است...
امین آل محمد. [ اَ ن ِ ل ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) لقب ابومسلم خراسانی بود. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابومسلم شود.
ده خان محمد. [ دِه ْ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در 6هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن ...