محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد.[ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن خزیمه سلمی نیشابوری ، مکنی به ابوبکر (223 - 311 هَ . ق .) امام زمان خود در نیشابور و مردی فقیه و مجتهد و عالم به حدیث بود. سبکی او را به امام الائمه ملقب نموده است . وی بیش از یکصدوچهل اثر داشته است و به مصر و عراق و شام و جزیره سفر نموده است . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 862).
واژه های همانند
۱,۰۲۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۴ ثانیه
سلطان محمد. [ س ُ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نقاش و مذهب ایرانی در قرن ده هجری . وی معاصر با اواخر دوره ٔ سلطان حسین بایقرا و عهد شاه اسماعیل ...
سلطان محمد. [ س ُ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نام شش تن از پادشاهان آل عثمان است . (فرهنگ فارسی معین ).
سلطان محمد. [ س ُ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) رجوع به محمد پادشاه دکنی شود.
سلطان محمد. [ س ُ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ملکشاه سلجوقی . رجوع به محمدبن ملکشاه و سلجوقیان شود.
محمد سهرابی (زاده ۱۳۱۹ طبس) سرتیپ فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران است، که نخستین فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران و آخرین فرمانده ژاندار...
رجب بن محمد. [ رَ ج َب ِب ْ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) رجب البرسی . رجوع به رجب البرسی در همین لغت نامه و روضات الجنات ص 284 شود.
فتح بن محمد. [ ف َ ح ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن خاقان بن عبدالقیسی الاشبیلی الوزیر، معروف به فتح بن خاقان و مکنی به ابونصر....
فتح بن محمد. [ ف َ ح ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن وشاح الازدی الموصلی ، مکنی به ابومحمد. ابن الجوزی او را در شمار گزیدگان عباد اهل موصل ...
فضل بن محمد. [ ف َ ل ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) لوکری ،مکنی به ابوالعباس . رجوع به ابوالعباس لوکری شود.
فضل بن محمد. [ ف َ ل ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) قضبانی بصری . رجوع به فضل بصری شود.