محمد
نویسه گردانی:
MḤMD
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن بختیار. رجوع به ابوعبداﷲ محمدبن بختیار... و نیز رجوع به ابله بغدادی ابوعبداﷲ محمدبن بختیار... و وفیات الاعیان چ تهران ج 2 ص 121 شود.
واژه های همانند
۱,۰۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۷ ثانیه
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ )ابن عبداﷲبن مبارک . رجوع به قاضی مخرمی محمد شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد، مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به ابن بیع. رجوع به ابن بیع حاکم ابوعبداﷲ شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک . رجوع به قاضی بسعادتک محمد شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن محمدبن سالم . رجوع به قاضی ابن جعابی شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) ابن قاسم . رجوع به قاضی الخافقین شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمد معروف به ابن شحنه . رجوع به ابن شحنه ابوالولید شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن حسین . رجوع به قاضی ابن ابیض شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْم َ ] (اِخ ) سعید قمی . رجوع به قاضی سعید قمی شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) کاشانی . رجوع به قاضی کاشانی محمد شود.
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) معصوم از مردم شوشتر و قاضی آن شهر بود. این بیت او راست :گیرم که در لباس توان کرد عاشقی دیوانگی چگونه ...