محنت سرا. [ م ِ ن َ س َ ] (اِ مرکب ) محنت کده . محنت آباد. خانه ٔ غم  و اندوه . غمکده . ماتمکده . عزاخانه  
: هر که  آمد هر که  آید بگذرد
این  جهان  محنت سرائی  بیش  نیست 
دیگران  رفتند و ما هم  می رویم 
کیست  کو را منزلی  در پیش  نیست . 
شیخ  احمد جام  (ژنده پیل ).
درست  گوئی  صدرالزمان  سلیمان  بود
صبا چو هدهد و محنت سرای  من  چو سبا. 
خاقانی .
چند نالی  چند از این  محنت سرای  زاد و بود
کز برای  رأی  تو شروان  نگردد خیروان . 
خاقانی .
جهان  چیست  محنت سرائی  در او
نشسته  دو سه  ماتمی  روبرو
جگرپاره ای  چند بر خوان او
جگرخواره ای  چند مهمان  او. 
؟
||  کنایه  از دنیاست  
: فلک  کو دیرمهر و زودکین  است 
در این  محنت سرا کار وی  این  است .
جامی .