محین
نویسه گردانی:
MḤYN
محین . [ م ُ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آنکه ناقه را در یک وقت دوشد. (از منتهی الارب ). کسی که ناقه را برای دوشیدن معین می کند. || هلاک کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کرده مهین . [ ک ُ دِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب . جلگه ای و معتدل است و 1746 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغ...
مهین آباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین شهرستان نهاوند، واقع در 14 هزارگزی باختر نهاوند و سه هزارگزی گیان . جلگه . سردسیر. دارای 1500...
مهین پیشه . [ م ِ ش َ / ش ِ ](اِ مرکب ) پیشه ٔ مهم و بزرگ . شغل خطیر : دادگری مصلحت اندیشه ای است رستن از این قوم مهین پیشه ای است .نظامی .
جهان مهین . [ ج َ ن ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عالم را گویند که ماسوی اﷲ است و عرب عالم کبیر خوانند. (برهان ). ماسوی اﷲ. (آنندراج ). رجوع ...