اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مخبط

نویسه گردانی: MḴBṬ
مخبط. [ م ُ خ َب ْ ب َ ] (ع ص )درهم آمیخته . (غیاث ) (آنندراج ) آشفته و پریشان عقل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || فاسد و تباه . (آنندراج ). فاسد. (ناظم الاطباء) :
هم مخبط دینشان و حکم شان
از پی طومارهای کژبیان .

مولوی .


- مخبط شدن ؛ فاسد شدن . درهم و ناموزون شدن . بهم خوردن و تباه شدن :
چون مخبط شد اعتدال مزاج
نه عزیمت اثر کند نه علاج .

(گلستان ).


- || در تداول به معنی دیوانه شدن آمده است .
- مخبط کردن ؛ آشفته و تباه و پریشان ساختن : سلجوقیان بعد از شکست خصمان ... جمله ٔ دیار خراسان آشفته و مخبط کردند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 15).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مخبط. [ م ِ ب َ ] (ع اِ) عصا که بدان برگ درخت ریزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج ، مَخابِط. (از اقرب الموارد).
مخبط. [ م ُ ب َ ] (ع ص ) بیمار ودردمند و آزرده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مخبط. [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) سرفرودآورنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مخبت . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) فروتنی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اخبات شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.