اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مخصر

نویسه گردانی: MḴṢR
مخصر. [ م ُ خ َص ْ ص َ ] (ع ص ) باریک . یقال کشح مخصر؛ میان باریک : و رجل مخصرالقدمین ؛مرد که اخمص او به زمین نرسد از باریکی . و رجل مخصرالبطن ؛ مرد باریک شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مخصرة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مخثر. [ م ُ ث ِ ] (ع ص ) کسی که فسراند مسکه را یعنی ناگداخته گذارنده . (آنندراج ). کسی که ناگداخته می گذارد مسکه را. (ناظم الاطباء) (از منته...
مخسر. [ م ُ س ِ ] (ع ص ) کم کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زیان کار و زیان آور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مخسر. [ م ُ خ َس ْ س ِ ] (ع ص ) هلاک کننده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || آنکه سبب می شود زیان و نقصان را و زیان می آورد...
مخسر. [ م ُ خ َس ْ س َ ] (ع ص ) زیان دیده و ضررکشیده : ور راه نیابی نه عجب دارم ایراک من چون توبسی بودم گمراه و مخسر ۞ . ناصرخسرو (دیوان...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.