اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مخلص

نویسه گردانی: MḴLṢ
مخلص . [م ُ ل ِ ] (ع ص ) اخلاص کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بی ریا و سمعه ٔ در عمل . خالص و صاف و پاک و بی غش و صادق و دوست حقیقی و بی نفاق و مطیع و فرمانبردار. (از ناظم الاطباء). صمیم . بی ریا: سلطان آن فرمود در باب من بنده ٔ یگانه ٔ مخلص بی خیانت که از بزرگی وی سزید. (تاریخ بیهقی ).
مرمرا در میان قافله بود
دوستی مخلص و عزیزو کریم .

ناصرخسرو.


و امیدهای بندگان مخلص در آنچه دیگر اقالیم عالم در خطه ٔ ملک میمون خواهد افزود. (کلیله و دمنه ). غایت نادانی است ... توقع دوستان مخلص بی وفاداری . (کلیله و دمنه ). بنده ٔ مخلص و خادم متخصص احمدبن عمربن علی ... (چهارمقاله ٔ عروضی چ دانشگاه ص 5).
این مرا زائر، آن مرا عاید
این مرا مخلص آن مرا دلدار.

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 203).


که بسا مخلصا که شربت زهر
نوش کرد از برای همدردی .

خاقانی (دیوان ایضاً ص 807).


به گناهی ز مخلصان مازار
کاهل اخلاص خود گنه نکنند.

خاقانی (ایضاً ص 860).


و عقاید ضمایر بندگان مخلص ... هر لحظه مستحکم تر است . (سندبادنامه ص 10). و از بندگان مخلصت شمارد. (گلستان ). رازی که نهان خواهی ، با کسی در میان منه اگر چه آن دوست مخلص باشد (گلستان ).
دوش مرغی بصبح می نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش .

سعدی (گلستان ).


سخنی بی غرض از بنده ٔ مخلص بشنو
ای که منظور بزرگان حقیقت بینی .

حافظ.


|| بنده ای که با اخلاص خدا را عبادت کند، و به وی شرک نیاورد و از معاصی دور باشد. (از تعریفات جرجانی ). بنده ای که در دین خود خالص بود و خدا وی را برگزیده باشد. ج ، مخلصون .(ناظم الاطباء) : شیطان با مخلصان برنمی آید و سلطان با مفلسان . (گلستان ).
دو بامداد کسی گر رود به خدمت شاه
سیم هر آینه در وی کند به لطف نگاه
امید هست پرستندگان مخلص را
که ناامید نگردند از آستان اله .

(گلستان ).


|| صاف کننده ٔ طلا را گویند. (انساب سمعانی ج 2 ص 515).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مخلص سمنانی . [ م ُ ل ِ ص ِ س ِ ] (اِخ ) جلال الدین . وی از دودمان حکومت و خاندان جلالت بود. جد وی ملازمت سلطان محمدخوارزمشاه را داشت و خود...
چارسو مخلص اصفهان . [ وِ م ُ ل ِ ص ِ اِ ف َ ] (اِخ ) محل مخصوصی است در بازار اصفهان قرب قیصریه و کاروانسرای مخلص که الان از کاروانسراهای م...
مخلس . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) گیاه خشک و تر بهم آمیخته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سری که موی سیاه و سفی...
اشهب مخلس . [ اَ هََ ب ِ م ُ خ َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشهب مخلص . از رنگهای اسب است . رجوع به اشهب حدیدی شود. (از صبح الاعشی ج ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.