گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مخنقه نویسه گردانی: MḴNQH مخنقه . [ م ُ خ َن ْ ن َ ق َ ] (ع ص ) مخنقة. مؤنث مُخَنَّق : بس ریش گاوی ای خر زنار منطقه ای قلیه و کباب تو خوک مخنقه ۞ . سوزنی .و رجوع به مخنق شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی مخنقة مخنقة. [ م ِ ن َ ق َ ] (ع اِ) گلوبند. گردن بند پهن .ج ، مخانق . (مقدمة الادب زمخشری ). گردن بند. (مهذب الاسماء) (دهار) (ناظم الاطباء). گردن بند و ح... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود