اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرء

نویسه گردانی: MRʼ
مرء. [ م َرء ] ۞ (ع اِ) مرد. (ترجمان علامه جرجانی ) (منتهی الارب ). مرد. مقابل زن . || انسان . (اقرب الموارد). نوع انسانی . (ناظم الاطباء). بر انسان اعم از مرد یا زن نیز اطلاق شود. (از متن اللغة) :
گفت پیغمبر به تمییز کسان
مرء مخفی لدی طی اللسان .

مولوی .


|| گرگ . (منتهی الارب ). ذئب . (اقرب الموارد). || اطعام و ولیمه به مناسبت اتمام ساختمانی یا ازدواجی . (از متن اللغة). || (مص ) خوردن . (از منتهی الارب ). طعام خوردن . (از اقرب الموارد). مرائة. چشیدن و خوردن طعام را. || در شکل و در طرز سخن گفتن شبیه زن شدن . (از متن اللغة). رجوع به مَرَءْ شود. || گاییدن . (منتهی الارب ): مراء؛ تغشی امرأته . (متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
جر و مر. [ ج ِرْ رُ م ِر / ج ِ رُ م ِ ] (در تداول عامه )، سخت به اصرار. (یادداشت مؤلف ). رجوع بجر و مر چسبیدن شود.
اصل مر. [ اَ ل ِ م ُرر ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل المر شود.
مُر ّّقانون ، صریح و ظاهر قانون ، بی تأویلی و بی مسامحه و ارفاقی بالتمام مطابق صورت قانون . (یادداشت مؤلف ). نص قانون . رجوع به معنی قبلی شود. رجوع ...
فقط خود قانون، نه کمتر نه بیشتر، فقط معنا و مفهومی که از قانون استنباط میشود ملاک است.
کانی مر. [ م َ ] (اِخ ) نام اصلی آن سالارآباد است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5). رجوع به سالارآباد شود.
تاماری سور مر. [ م ِ ] (اِخ ) ۞ توقفگاه زمستانی (قشلاق ) ۞ در «وار» ۞ که در بلوک «سین » ۞ فرانسه واقع است .
جر و مر چسبیدن . [ ج ِرْ رُ م ِرْر / ج ِ رُ م ِ چ َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه خانگی . اصرار ورزیدن . نهایت الحاح کردن . سخت خواهش کردن و ب...
تروویل - سور - مر. [ ت ْ م ِ ](اِخ ) ۞ مرکز بخشی است در ولایت لیزیو واقع در ایالت کالاوادوس فرانسه که 6800 تن سکنه دارد. بندر کوچکی که م...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.