گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مرتعه نویسه گردانی: MRTʽH مرتعه . [ م َ ت َ ع َ ] (ع اِ) چراگاه . مرتع. چمن زار : او نمی دانست کاندر مرتعه از کلاب آمد ورا این واقعه . مولوی .رجوع به مرتع شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه واژه معنی مرتاح مرتاح . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) اسب پنجم در مسابقت . (مهذب الاسماء). اسب پنجم از اسبان رهان . (منتهی الارب ). اسبی که در مسابقه پنجم شود. (از مت... یا مرتاح این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود