اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرداس

نویسه گردانی: MRDʼS
مرداس . [ م ِ ] (اِخ ) نام پدر ضحاک . به روایت فردوسی مرداس نیکمردی بود به عهد جمشید در دشت سواران نیزه گذار (عربستان ) که پسری زشت سیرت و ناپاک و میگسار و جهانجوی به نام ضحاک داشت :
که مرداس نام گرانمایه بود
به داد و دهش برترین پایه بود.

فردوسی .


رجوع به یشتها ج 1 ص 188 و فرهنگ شاهنامه ص 243 و حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 64 و شاهنامه (داستان ضحاک ) شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مرداس . [ م ِ ] (اِخ ) جدی جاهلی است و فرزندان او بطنی از بنی عوف بن سلیم از عدنانیه اند و مساکنشان میان قابس و بلدعناب است به مغرب . (ال...
مرداس . [م ِ ] (اِخ ) ابن جدیربن عامربن عبیدبن کعب ربعی حنظلی تمیمی مکنی به ابوبلال (متوفی در 61 هَ . ق .). وی را به نام مادرش مرداس ب...
مرداس . [ م ِ] (اِ) آسیای دستی . دست آس ۞. (ناظم الاطباء). دستاس . (دستور الاخوان ). آس دست . (مهذب الاسماء). || (ع اِ) آلت الردس . وسیله ٔکو...
نام پرنده ای شکاری از خانواده شاهین میباشد
آل مرداس . [ ل ِ م َ ] (اِخ ) سلسله ای از امرای عرب بنی کلاب که در حلب حکومت کرده اند (414-472 هَ .ق .) اسدالدوله ابوعلی صالح بن مرداس نخس...
ده مرداس . [ دِه ْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 42هزارگزی شمال خاوری ایذه . دارای 185 تن سکنه ٔ آن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
میثم ططری
۱۳۹۸/۱۲/۱۸
0
0

نام مرداس (= ماراگدوس) می تواند از دو بخش "مر" به چمار "مار" و داس (= داسَ/داسه) به چمار اهریمن گرفت: اهریمن ماروَش یا مارِ اهریمنی. بخش "مر" با "آژی" یک مفهوم دارند، و نیز بخش "داسه" را با داهاکه (= دَهاکه. داهه ها؟) یکی گرفت. داسه در ریگ ودا به چمار اهریمنی و وحشی آمده است. و نیز در ادب ودایی، ماری نمادین با ۳ سر با نام ویشْوَروپه است. می توان ویشوروپه ودایی را با اژیداهاکه اوستا یکی گرفت. چرا که ویشوه-روپه نیز مانند ضحاک اژدهایی سه سر و سه پوزه و شش چشم است. دیگر پهلوانی که این اژدها را از پای می افکند، ایندرا است و گاوهای شیرده را آزاد می کند، چه این که در شاهنامه گاو برمایه (= سپاکو) به دست ضحاک (= آستیاگ) کشته می شود. می توان ریخت و چمار دیگری برایش دانست؛ مرد+اس که بخش کهن اس همان اشَ اوستایی به معنی خوردن است: مردْخور/مردم خوار. این صفت سزاوار همان ضحاک (= اژیدهاک/ایشتوویگو) است، چنان می نماید و به گمان من، این نام، از نام های دیگر ضحاک بوده است که در نوشته های متاخر آن را پدر وی دانسته اند.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.