اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرش

نویسه گردانی: MRŠ
مرش . [ م َ ] (ع اِ) خراش . (از منتهی الارب ). || زمین که رویش باران رندیده باشد یا زمین که رویش به اندک باران روان گردد. (منتهی الارب ). زمینی که باران روی آن را خراشیده باشد، یا زمینی که آب جاهایی از روی آن رابخراشد و به کندن و حفر کردن سیل نرسد، و یا زمینی که چون باران بر آن ببارد بسرعت جاری شود. ج ، اَمراش و مُروش . (از اقرب الموارد). || «حضیض » وقسمت پائین از کوه . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مرش . [ م َ ] (ع مص ) خدش و شکافتن پوست با سر انگشتان و ناخنها. (از تاج المصادر بیهقی ). خراشیدن و سودن به سر انگشت . (منتهی الارب )(از اقرب ا...
مرش . [ م ِ ] (اِ) مِراش . قی و استفراغ . (ناظم الاطباء). شکوفه . اشکوفه .
مرش . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ امرش . (اقرب الموارد). رجوع به امرش شود. || ج ِ مرشاء. (از اقرب الموارد). رجوع به مرشاء شود.
مرش . [ م ُ رِش ش ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارشاش . رجوع به ارشاش در ردیف خود شود. || شواء مرش ؛ بریانی که آبدارباشد و آب یا چربی از آن...
غنج مرش . [ غ َ م َ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی غنجرش که وزق و غوک باشد، و بفتح را هم گفته اند. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به غنجرش و غنجموش ش...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.