مرعة

نویسه گردانی: MRʽ

مرعة. [ م ُ رَ ع َ / م ُ ع َ ] (ع اِ) مرغی است شبیه تذرو. (منتهی الارب ). مرغی است مانند دراج . (مهذب الاسماء). پرنده ای است کوچک که جز در باران ظاهر نگردد و آن شبیه به دراج است . (از اقرب الموارد). ج ، مُرَع و مِرعان . (اقرب الموارد) ۞ و مُرع و مُرعان . (منتهی الارب ).

واژه های قبلی و بعدی

واژه های همانند

۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه

واژه

معنی

مرعة

مرعة. [ م ُ ع َ ] (ع اِ)پیه . (منتهی الارب ). پیه و چربی . (از اقرب الموارد).

مرآة

مرآة. [ م ِرْ ] (ع اِ) (از «رأی ») آینه . آئینه .(زمخشری ) (دستور الاخوان ) (غیاث اللغات ). آنچه که درآن خود را بینی . ج ، مراء و مرایا. (از متن...

مرآة

مرآة.[ م َرْ ] (ع اِ) ۞ (از «رأی ») دیدار. منظر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغة). یقال : امراءة حسنةالمرآة؛ یعنی خوب دیدار و کذلک...

مراح

مراح . [ م َ ] (ع اِ) جای شب آمد و شدکردن . ۞ نقیض مغدی ، یقال : ماترک فلان من ابیه مغدی و لامراحاً؛ اذا اشبهه فی احواله کلها. (منتهی ال...

مراح

مراح . [ م ُ ] (ع اِ) شب جای ستور. (منتهی الارب ). موضعی که شتران به سوی آن روند و آرام گیرند. (غیاث اللغات ). مأوی و آرامگاه و محل استر...

مراح

مراح . [ م ِ ] (ع اِمص ) نشاط. شادی . (غیاث اللغات ). شادمانی وفیرندگی و خرامش . اسم است مصدر را. (ناظم الاطباء).

مراءة

مراءة. [ م َ ءَ ] (ع اِ) زن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). تأنیث مرء است و جمع آن بر غیر لفظ اصلی می شود: نساء. (از متن اللغة). || (اِخ ) ...

مرآة البلدان

مرآة البُلْدَان یا مرآت بُلْدَانِ ناصری (به فارسی: آینهٔ شهرها) کتابی از محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه دربارهٔ جغرافیا و تاریخ است.[۱] بُلْدَان؛ مفردها...

نظرهای کاربران

نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.

ورود