مرغ
نویسه گردانی:
MRḠ
مرغ . [ م َ ] (ع اِ) آب دهان روان . (منتهی الارب ). آب دهان . (دهار). لعاب و آب دهان . سال مرغه ؛ آب دهان وی جاری گشت . (از اقرب الموارد). || اشباع کردن از روغن . (از اقرب الموارد). || فراهم آمدنگاه پِشگل گوسفند. (ازمنتهی الارب ). محل گرد آمدن آب که در آن پشگل گوسفند جمع شده باشد. (از اقرب الموارد). || مرغزار و روضه ، یا مرغزار بسیار گیاه . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). مرغة. رجوع به مرغة شود. ج ، مُروغ .
واژه های همانند
۱۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۶ ثانیه
مرغ قاف، مرغان قاف؛ عنقا. سیمرغ : باز ارچه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی مرغان قاف دانند آئین پادشاهی. حافظ.
مرغ سان. {مُ} (ص مرکب). چون مرغ. مرغ وار. بسان مرغ . مانند مرغ . مرغ مانند. ///////////////////////////////////////////////////////////// مُرغ سان از ...
فیل مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) پیل مرغ . (فرهنگ فارسی معین ). بوقلمون . (یادداشت مؤلف ).
پیل مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) ۞ مرغی که از بالای منقار او پوستی مانند خرطوم فیل آویخته است . (برهان ). دجاجه ٔ مصریه که از منقار او خرطومی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اولین واژه ساختاری نیما یوشیج در ادبیات زبان فارسی و شعری هم به عنوان مرغ آمین دارد
مرغ جولا یا بافنده (به انگلیسی: Weaverbird) پرندهای است از خانواده مرغان جولا یا بافندگان (Ploceidae) که خانوادهای از پرندگان گنجشکسان نزدیک به فنچ...
مرغ چمن . [ م ُ غ ِ چ َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بلبل . رجوع به این ترکیب ذیل مرغ شود.
مرغ دانه . [ م ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دانه ٔ مرغ . دانه که به مرغ دهند. دان مرغ .
مرغ سقا. [ م ُ غ ِ س َق ْقا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حوصل . حواصل . سقای مرغان . پلیکان . رجوع به پلیکان و سقا در ردیف خود شود.