مروی
نویسه گردانی:
MRWY
مروی . [ م َرْ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به مروة که شهری است در حجاز در سمت وادی القری . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مروی . [ م َرْ وی ی ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر روایة. رجوع به روایت شود. روایت کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). روایت شده . نقل شده .
مروی . [ م َرْ ] (ص نسبی ) منسوب به مرو. از مرو. مروزی . مرغزی .- بازارچه ٔ مروی ؛ بازارچه ای به طهران مقابل شمس العماره منسوب به خان مرو ...
مروی . [ م ِرْ وا ] (ع اِ) رسنی است که بدان بار بر شتر استوار کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).ج ، مَراوی (مَراو)، مَراوی ̍. (از اقرب ا...
مروی . [ م ُ ] (ع ص ) مُرو. نعت فاعلی از مصدر ارواء. رجوع به ارواء شود. || ماء مروی ؛ آب ِ سیراب کن . (از منتهی الارب ).
مسجد مروی . [ م َ ج ِ دِم َ وی ] (اِخ ) مسجدی در طهران . رجوع به مروی شود.
برج مروی . [ ب ُ ج ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. سکنه آن 136 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
خالد مروی . [ ل ِ دِ م َرْ ] (اِخ ) ۞ فخرالدین خالد مروی یکی از شعرای پارسی زبان است و این دو بیت او راست که درباره ٔ منافقان سنجر گفته :آ...