اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مرة

نویسه گردانی: MR
مرة. [ م َرْ رَ ] (ع اِ) یک بار انجام دادن کاری . (از اقرب الموارد).یک بار. (دهار). یک دفعه . ج ، مَرّ، مِرار، مِرَر، مُرور، مَرّات . (اقرب الموارد).
- ذات مرة ؛ یک بار. (ناظم الاطباء).
- مرة جیش و مرة عیش ؛ گاه جنگ و گاه صلح ، هم محنت و هم راحت . (ناظم الاطباء).
- مرة عن مرة ؛ یکی پس از دیگری و مکرراً و کراراً. (ناظم الاطباء).
|| یک دفعه گذار و عبور. (ناظم الاطباء). و رجوع به مَرّه شود. || یکی از مباحث علم اصول است و معنی آن این است که آیا اوامری که مبین احکام شرعی است دلالت بر مرة دارد یا تکرار، یعنی یک دفعه که مأموربه انجام شود تکلیف ساقط میشود یا آنکه باید مکرراًمأموربه را آورد و بالجمله امر دلالت برتکرار دارد مادام العمر یا دلالت بر مرة دارد و یا اصولاً دلالت بر طلب ماهیت دارد، و مرة و تکرار از عوارض و لوازمند واز قرائن و حالات خارجی باید دانسته شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
مرح . [ م َ رِ ] (ع ص ) شادان . (مهذب الاسماء) (دستور الاخوان ). شادمان . فیرنده . خرامنده . (منتهی الارب ). فرح . بطر. اشر. مختال . متبختر. متکبر. ...
مرح . [ م ِ رَ ](اِخ ) دهی است از دهستان مسکوتان بخش بمپور شهرستان ایران شهر در 65هزارگزی جنوب غربی بمپور کنار راه اسپکه به مسکوتان در جلگ...
مره . [ م ِ رَ / م ِرْ رَ ] (پسوند) ظاهراً مزید مؤخر امکنه قرار گیرد: تیمرة. سیمرة. صیمرة. قیمرة. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مره .[ م َرْ رَ ] (اِ) (مأخوذ از عربی یا معرب از فارسی ) باره . کرت . بار. باره . نوبت . دفعه . کش . پی . راه . سر. این کلمه یا فارسی و یا تعریب...
مره . [ م َ رَه ْ ] (ع مص ) بی سرمه شدن چشم شخص و یا تباه گردیدن آن از بی سرمگی و یا سپید گشتن سرمه جای از گرداگرد چشم و یا ترک گفتن سرم...
مره . [ م َ رِه ْ ] (ع ص ) نعت است مصدر مَرَه را. رجوع به مَرَه شود. || رجل مره الفؤاد؛ مرد بیماردل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مره . [ م ُرْه ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَرهاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به مرهاء شود. || ج ِ أمره . (ناظم الاطباء). رجوع به اَمره شود...
مره در. [ م َ رَ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره شهرستان سنندج در 18هزارگزی جنوب غربی دیواندره و 2 هزارگزی قلعه گاه ، در ...
جفر مره . [ ج َ رِ م ُرْ رَ ] (اِخ ) چاهی بوده است در نزدیکی مکه . (مراصد) (از معجم البلدان ).
بیش مره . [ م َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: بیش + مره ) بمعنی باع و ارش عربی . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به وشمار شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.