گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مسبة نویسه گردانی: MSB مسبة. [ م ِ س َب ْ ب َ ] ۞ (ع ص ) آنکه مردم را دشنام بسیار دهد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مِسب ّ. و رجوع به مسب شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی مسبة مسبة. [ م ِ س َب ْ ب َ ] (ع اِ) انگشت سبابه . (اقرب الموارد). انگشت شهادت . مسبحة. مسبه مسبه . [ م ُ س َب ْ ب َه ْ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر تسبیه . رجوع به تسبیه شود. || پیر خرف . (منتهی الارب ). آنکه بسبب پیری عقل خود از د... مسبح مسبح . [ م َ ب َ ] (ع مص ) مصدر میمی است سباحة را. شنا کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اِ) محل شنا کردن . استخر. ج ، مسابح . مسبح مسبح . [ م ُ س َب ْ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تسبیح . رجوع به تسبیح شود. سبحان اﷲگوینده . (آنندراج ) (اقرب الموارد). تسبیح گوی .تسبیح کنند... مسبح مسبح . [ م ُ س َب ْ ب َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر تسبیح . رجوع به تسبیح شود. || کساء مسبح ؛ گلیم محکم و قوی . (اقرب الموارد). مصبة مصبة. [ م َ ص َب ْ ب َ ] (ع اِ) آبدستان . ج ، مصبات . (مهذب الاسماء). رجوع به آبدستان شود. مصبح مصبح . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) صبح کرده . به صبح درآمده . بامدادکرده . به بامداد درآمده . (یادداشت مؤلف ). مصبح مصبح . [ م ُ ب َ ] (ع مص ) صبح کردن و بامداد کردن ، چنانکه گویند: امسینا ممسی ؛ یعنی شام کردیم . (ناظم الاطباء). بامداد شدن . (تاج المصادر بیه... مصبح مصبح . [ م َ ب َ ] (ع اِ) جای صبح کردن . || هنگام صبح کردن . (ناظم الاطباء). مصبح مصبح . [ م ِ ب َ ] (ع اِ) کاسه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کاسه ٔ بزرگ که بدان صبوحی کنند. ج ، مصابح . (ناظم الاطباء). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود