مسط
نویسه گردانی:
MSṬ
مسط. [ م َ ] (ع مص ) مالیدن روده را به انگشتان تا آنچه در آن است از علت بیرون آید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاک کردن رحم و رودگانی . (تاج المصادر بیهقی ). || دست در شرمگاه ناقه درکردن و آب فحل برآوردن از رحم وی . || به انگشت برآوردن آنچه در مشک است از شیر خفته . || تر کردن جامه را سپس آن مالیدن به دست تا آبش بیرون رود. || به تازیانه زدن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گرگ مست . [ گ ُ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از معشوق جفا و ستم کننده و آزار رساننده باشد. (برهان ) (آنندراج ). مست طافح : یوسف روز جلوه کرد از دم گ...
سیه مست . [ی َه ْ م َ ] (ص مرکب ) بدمست . بسیار مست . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سیاه مست . طافح . رجوع به سیاه مست شود.
شوله مست . [ ل َ / ل ِ م َ ] (ص مرکب ) مست طافح . (یادداشت مؤلف ). چولامست . سیاه مست . مست مست : فوجی از سپاه میرزا بابر... به باغ شهر شتاف...
ختن مست . (اِخ ) نام قریتی است به 28 هزار و پانصدگزی شرق تکزار حکومت سنگ چارک شبرغان از متعلقات ولایت مزارشریف . این نقطه بین خط 66 در...
جلوه مست . [ ج ِل ْ وَ / وِ م َ ] (ص مرکب ) مغرور از ناز و کرشمه . (ناظم الاطباء).
مست کاره . [ م َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) همیشه مست و دائم الخمر. (ناظم الاطباء). مست کار. رجوع به مست کار شود. || (اِ مرکب ) می انگبین . سَکَر. (ز...
مست نواز. [ م َ ن َ ] (نف مرکب ) مست نوازنده .که مست را مورد نواخت و تفقد قرار دهد : مست نوازی چو گل بوستان توبه فریبی چو مل دوستان .نظامی (م...
گرگ مست . [ گ ُ گ ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرگی که مست شده باشد. گرگ مست طافح : آهوکا، سگ توام برجه و گرگ مست شوخواب پلنگ نه ز...
مست شدن . [ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حالتی دست دادن از سستی و لذت و نشاط و کم خردی با خوردن شراب و دیگر مسکرات و امثال آن . سکر. (دهار) (تا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.