اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مسلح

نویسه گردانی: MSLḤ
مسلح . [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ) سلاح پوشیده و شمشیربسته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مؤدی . (منتهی الارب ). سلاح دار و صاحب سلاح . (آنندراج ). باسلاح . بااسلحه . سلاح بر تن راست کرده . آن که سلاح دارد. باساز جنگ .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سلاح پوشیده و سلاح دار و کسی که با خود آلت جنگ برمی دارد. (ناظم الاطباء).
- صلح مسلح ۞ ؛ دوره ٔ 43ساله ٔ بین سنوات 1871-1914 م . که دولت های آلمان ، فرانسه ، روسیه ، انگلیس ، ایتالیاو اتریش به تقویت قوای نظامی خود می پرداختند و خود را برای جنگ آماده می نمودند. دولت فرانسه در این دوره بیش از سایر دول ملتهب و نگران بود، خصوصاً برای پس گرفتن دو ناحیه ٔ آلزاس و لورن از آلمان و نیز جبران معاهده ٔ فرانکفورت که در فوریه ٔ سال 1871 م . بر اثر شکست ناپلئون سوم با آلمان بسته شده بود و نواحی آلزاس و لورن در اختیار آلمان قرار گرفته بود.
- چشم مسلح ؛ چشمی که با دوربین یاتلسکوپ یا عینک و مانند آن چیزی را مورد معاینه و مشاهده قرار دهد.
- مسلح ساختن ؛ آراستن با جنگ افزارها، چنانکه اسلحه دار کردن ، قشونی را برای جنگ آماده کردن و یا مردی را سلاح دادن .
- مسلح شدن ؛ اسلحه پوشیدن . سلاح پوشیدن . آماده برای جنگ شدن .
- مسلح کردن ؛ مسلح ساختن . باسلاح کردن . قشونی را برای جنگ ساز و برگ دادن .
|| توسعاً چیزی که با آلات و ادوات محکم و قوی و دقیق مجهز و آماده شده .
- بتون مسلح ؛ بتونی که در داخل آن میله های آهنی جهت استحکام بیشتر بنا کار گذاشته باشند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مسلح . [ م َ ل َ ] (ع اِ) ۞ مسلحة. (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، مَسالح . و رجوع به مسلحة شود.
مسلح . [ م َ ل َ ] (اِخ ) جائی است از اعمال مدینه نزدیک به غَمرَه . (از معجم البلدان ) : در میان سنگلاخ مسلح و غمره ز شوق خار و حنظل گلشکر...
این واژه عربی است و پارسی آن این است: کانْسین (کانس از اوستایی: کانْستَرَ= سلاح + «ین») ساستین (ساست از سنسکریت: ساسْترَ= سلاح + «ین») آیودین ãyudi...
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: تونی کانسین tuni kānsin (تونی؛ دری) (کانس از اوستایی: kānstara سلاح با پسوند «ین»)***فانکو آدینات 09163657861
مسلة. [ م ِ س َل ْ ل َ ] (ع اِ) مسله . سوزن کلان . ج ، مسلاّ ت ، مَسال ّ. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سوزن جوال دوزی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموا...
مصلح . [ م ُ ل ِ ] (ع ص )به صلاح و نیکویی آورنده . (آنندراج ) (از غیاث ). || آنکه اصلاح می کند و بهتر می نماید. (ناظم الاطباء). اصلاح کننده . ...
مصلح . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) اصلاح شده و درست گشته . || مهیا. (ناظم الاطباء).
مثلة. [ م َ ث ُ ل َ / م َ ل َ ] ۞ (ع اِ) عقوبت . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (محیط المحیط). || ک...
مثلة. [ م ُ ل َ ] (ع مص ) عقوبت کردن و عبرت دیگران گردانیدن . مَثل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || گوش و بینی بریدن ...
مثله . ۞ [ م ُ ل َ / ل ِ ] (از ع ، مص ) گوش و بینی بریدن . (غیاث ) (آنندراج ) : اما بباید دانست که مردمان از شما ترسیده شده اند بدانچه رفته ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.