مشخص
نویسه گردانی:
MŠḴṢ
مشخص . [ م ُ ش َخ ْ خ ِ ] (ع ص ) تشخیص دهنده . || مایه ٔ تشخیص و امتیاز چیزی از نظائر خود.
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
مشخص . [ م ُ ش َخ ْخ َ ] (ع ص ) تشخیص کرده شده . و نامشخص ، آنکه بر یک وضع و حالت نباشد. (آنندراج ). معین . محقق . معین شده . محقق شده . قرارداد...
moshaxxas این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نیواپین (نیواپ از اوستایی: نیوَوَئیتی= تشخیص + «ین»)
ویچینا (ویچین = تشخیص؛ پهلوی + «نا»)
ماسینا (م...
مشخصmošaxxas معنی معیّنشده؛ تمیزدادهشده. مترادف ۱. آشکار، برجسته، روشن، مبرهن، متمایز، مسجل، معلوم، معین، ممتاز، ممیز، واضح ۲. تشخص یافته ≠ نامشخص،...
مشخص. [ م ُ ش َخ ْخ َ ] (ع ص ) تشخیص کرده شده و معلوم، آنکه بر یک وضع و حالت باشد. (آنندراج). تشخیص داده شده. معین شده. تَشَخُص یافته، شخصیت پذیرفته. ...