اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مشرب

نویسه گردانی: MŠRB
مشرب . [ م َ رَ ] (ع مص ) نوشیدن آب را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آشامیدن . (غیاث ) (آنندراج ). آشامیدن آب و مانند آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شرب . (ناظم الاطباء). || (اِ) جای آشامیدن . (غیاث ) (آنندراج ). آب خور. (دهار). آبشخور. (ترجمان القرآن ص 88). جای آب خوردن . (منتهی الارب ). آشامیدن جای . ج ، مشارب . (مهذب الاسماء). جای آب خوردن و موضعی که مردمان از آن آب میخورند. ج ، مشارب . (ناظم الاطباء) :
هرکه اواز کوثر مهر تو کاسی نوش کرد
منزلش فردوس اعلی مشربش کوثر سزد.

سوزنی .


ای یمین تو مشرب حاجات . (سندبادنامه ص 6).
خورش از مشرب قناعت ساخت
که چو زمزم هم آب حیوان است .

خاقانی .


چه اسائت ز من آمد که بدین تشنه دلی
بسوی مشرب احسان شدنم نگذارند.

خاقانی .


مشرب شروان ز نهنگان پر است
آبخور آسان ز خراسان طلب .

خاقانی .


ذات شریف آن صاحب صدر... مشرب عذب حصول آمال است . (لباب الالباب ). || درشواهد زیر به معنی ظرف آب یا شراب که در خوانها گذارند آمده است : خوانی نهاده بودند سخت باتکلف ... شراب روان شد هم بر این خوان و دیگر خوان که سرهنگان و خیلتاشان و اصناف لشکر بودند، مشربهای بزرگ ،چنانکه از خوان مستان بازگشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 276). وی با غلامان و خاصگان خویش خلع عذار کرد، تا بدانجایگاه سخف ۞ رفت که فرمود تا مشرب های زرین و سیمین آوردند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 388).
هلال روزه نمود از سپهر پراختر
به شکل مشرب زرین ز چشمه ٔ کوثر.

سوزنی .


|| آب . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شراب . (بحر الجواهر) (دهار) (مهذب الاسماء). || به مجاز به معنی مذهب و دین و آئین به مناسبت انتفاع معنوی . (غیاث ) (آنندراج ). مذهب . دین . آئین . روش . طریقه . مسلک . نحله . روش دینی و فلسفی و سیاسی . || خوی . طبیعت . سرشت . سیرت . مزاج . (از ناظم الاطباء).
- بدمشرب ؛ بدخوی . (ناظم الاطباء).
- خوش مشرب ؛ خوشخوی . (ناظم الاطباء).
- صوفی مشرب ؛ صوفی مسلک . و رجوع به مدخل صوفی مشرب شود.
- عالی مشرب ؛ خوش خوی و بلندنظر. و رجوع به مدخل عالی مشرب شود.
- لطیف مشرب ؛ خوش طبع و متواضع. (ناظم الاطباء). لطیف طبع. و رجوع به لطیف و ترکیب های آن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
عالی مشرب . [ م َ رَ ] (ص مرکب )آنکه مشرب خوب دارد. خوش مشرب . بلندنظر : حافظ ار بر صدر ننشیند زعالی مشربیست عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نی...
کودک مشرب . [ دَ م َ رَ ] (ص مرکب ) کودک سرشت . کودک مزاج . (فرهنگ فارسی معین ) : آن دنی طبعان که مغروران جاه و منصب انداز خرد بیگانگان چند ک...
نازک مشرب . [ زُ م َ رَ ] (ص مرکب ) نازپرورده . نازک چر. ظریف طبع در طعام و شراب : صاف ساغر باد ارزانی به نازک مشربان من که محنت پرورم درد ایا...
گشاده مشرب . [ گ ُ دَ / دِ م َ رَ ] (ص مرکب ) خوش باور. || خوشحال . شادمان . (از ناظم الاطباء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.