اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مصر

نویسه گردانی: MṢR
مصر. [ م ُ ص ِرر ] ۞ (ع ص ) عزیمت کننده بر کار و ثبات و دوام ورزنده بر آن . (از منتهی الارب ). آنکه عزیمت کاری می کند و ثبات و دوام می ورزد بر آن کار. ایستادگی کننده درکار. (ناظم الاطباء). بر کاری استاده شونده . (غیاث ). مِلْحاح . ابرام کننده . (یادداشت مؤلف ) :
زر در انبانها نشسته منتظر
تا که سود آید به بذل آید مصر.

مولوی .


بت درون کوزه چون آب کدر
نفس شومت چشمه ٔ آن ای مصر.

مولوی .


- مصر ایستادن ؛ پایداری کردن و ایستادگی نمودن بر کاری : منوچهر بر خواستن عهد مصر ایستاده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 131).
- مصر شدن ؛ پای فشردن . در مقام اصرار و ابرام و پافشاری برآمدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جُیوشی‌ ، مسجد، اولین‌ مسجد ـ مقبره‌ از دوره فاطمیان‌ (حک: 297ـ567) در قاهره‌. این‌ مسجد در مشرق‌ قاهره‌، در ناحیه جَبَل‌ مُقَطَّم‌، واقع‌ است‌ (یاور،...
مسر. [ م َ ] (ع مص ) کشیدن چیزی را و بیرون آوردن از تنگی . (از منتهی الارب ). || به بدی مردمان شتافتن و سخن چینی نمودن و ورغلانیدن مردم...
مسر. [ م َ س َ ] (ا) یخ را گویند و آن آبی باشد که در زمستان سخت منجمد شود و مانند بلور نماید. (برهان ). اما ظاهراً مُصَحَّف هسر است . و رجوع ب...
مسر. [ م ُ س ِرر ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسرار. رجوع به اسرار شود. راز پوشیده کننده و پنهان نماینده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ظ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.