اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مصلا

نویسه گردانی: MṢLA
مصلا. [ م ُ ص َل ْ لا ] (اِخ ) مصلی . نام جائی در شیراز که آرامگاه حافظ در آن است . رجوع به مصلی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۹ ثانیه
مصلا. [ م ُ ص َل ْ لا ] (ع اِ) مصلی . نمازگاه و جای نماز. (ناظم الاطباء). جای نماز. (غیاث ) مطلق جای نماز. (آنندراج ). مسجد. (ناظم الاطباء) : چو...
مصلاء. [ م َ ](ع ص ) زن باریک رش دست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مقامات مصلا. [ م َ ت ِ م ُ ص َل ْ لا ] (اِخ ) جایی را گویند که ابراهیم علیه السلام در آنجا نماز گزارد. (از آنندراج ) (از برهان ) (از ناظم الاطباء...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مثلاً. [ م َ ث َ لَن ْ ] (ع ق ) بطور مثال و تمثیل . (ناظم الاطباء). فی المثل . بمثل . از برای مثل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بعنوان مثل :...
مثلع. [ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ع ص ) غوره ٔ خرما که از نخل بیفتد و بکفد، یا صواب به غین معجمه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خوشه ٔ خرما کفیده ٔ ا...
مسلاء. [ م َ ] (ع اِ) روغن گداخته . (ناظم الاطباء).
مسلع. [ م ِ ل َ ] (ع ص ،اِ) دلیل و راهنما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مسلع. [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) دارای سلعة. (اقرب الموارد). کسی که او را سلعة و شکستگی سر عارض شده باشد. رجوع به سلعة شود.
مسلع. [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ع ص ) سَلَعبسته . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد): بقر مسلع؛ گاوی که در قحطسال بر دم آن شاخه های درختان سلعو عُشَ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.