مصلحت  اندیشیدن . [ م َ ل َ ح َ اَ دی  دَ ] (مص  مرکب ) درباره ٔ صلاح  کار اندیشه  کردن . فکر مصلحت  و مقتضای  زمان  و مکان  کردن  
: ای  که  گفتی  به  هوا دل منه  و مهر مبند
من  چنینم  تو برو مصلحت  خویش  اندیش . 
سعدی .
بیدارباش  و مصلحت  اندیش  و خیر کن 
درویش  دست  گیر و خردمند پروران .
سعدی .