 
        
            مصلحت جوی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MṢLḤT JWY 
    
							
    
								
        مصلحت جوی . [ م َ ل َح َ ] (نف  مرکب ) که  صلاح  کار و مصلحت  حال  خود یا کسی  جوید. مصلحت اندیش . (از یادداشت  مؤلف ). صواب بین . چاره اندیش  :  شحنه  به  رأی  خونخواران  و قاضی  مصلحت جوی  طراران . (گلستان ). رجوع  به  مصلحت اندیش  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    
								
    هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.