 
        
            مصلحت دان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MṢLḤT DʼN 
    
							
    
								
        مصلحت دان . [ م َ ل َ ح َ ] (نف  مرکب ) که  صلاح  کار بداند. که  نیک  و بد امور دریابد. کنایه  از عاقل  و هوشیار و فهمیده  :  وزیرصاحب تدبیر... که  صایب رای  و مصلحت دان  بود پیش  پادشاه رفت . (سندبادنامه  ص 226). و رجوع  به  مصلحت بین  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    
								
    هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.