مصلحت  دیدن . [ م َ ل َ ح َ دی  دَ ] (مص  مرکب ) صلاح  دیدن . صواب  دیدن . مقتضی  و مناسب  و شایسته  تشخیص  دادن . (از یادداشت  مؤلف ). سزاوار و قابل  و لایق  دیدن . (ناظم الاطباء) 
: چو آن  نیرنگساز آواز بشنید
درنگ  آوردن  آنجا مصلحت  دید. 
نظامی .
پادشاهی ... به  نزدیک  او رفت  و گفت  اگر مصلحت  بینی  به  شهر اندر برای  تو مقامی  بسازم . (گلستان )... ملک  را خنده  آمد وزیر را گفت  چگونه  مصلحت  می بینی . (گلستان ). بخشیدم  اگرچه  مصلحت  ندیدم . (گلستان ). مصلحت  آن  دیدم  که  در نشیمن  عزلت  نشینم . (گلستان ). بارها در این  مصلحت  که  تو می بینی  اندیشه  کرده ام . (گلستان ).
خلاف  شرط محبت  چه  مصلحت  دیدی 
که برگذشتی  و از دوستان  نپرسیدی . 
سعدی .
به  ترک  خدمت  پیر مغان  نخواهم  گفت 
چرا که  مصلحت  خود در آن  نمی بینم .
حافظ.
عجب  از لطف  تو ای  گل  که  نشینی  با خار
ظاهراً مصلحت  وقت  در این  می بینی . 
حافظ.
||  از روی  بصیرت  پنداشتن . (ناظم الاطباء).