 
        
            مصلحت گزار
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MṢLḤT GZʼR
    
							
    
								
        مصلحت گزار. [ م َ ل َ ح َ گ ُ ] (نف  مرکب ) خیراندیش . صلاح اندیش .  ||  عاقل  و زیرک  و هوشیار.  ||  کارگزار. (ناظم الاطباء). مباشر.  || مشاور. مستشار. رایزن . (از یادداشت  مؤلف ).  ||  (اصطلاح  سیاسی  در دولت  عثمانی ) کاردار سفارت .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    
								
    هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.