اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مصن

نویسه گردانی: MṢN
مصن . [ م ُ ص ِن ن ] (ع ص ) خشمناک . گویند: فلان مصن غضباً؛ یعنی پر و ممتلی است از خشم . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). پر از خشم و خشمناک . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مثن . [ م َ ] (ع مص ) بر مثانه زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گله کردن از مثا...
مثن . [ م َ ث َ ] (ع مص ) چکمیزک ۞ شدن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نگاهداری نکردن کمیز خود را در مثانه . (از ناظم الاطباء) (از اقر...
مثن . [ م َ ث ِ ] (ع ص ) مرد دردگین آبدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد دردگین مثانه . (ناظم الاطباء). || کسی که بول خود را در مثانه نگهدا...
مثن . [ م َ ث َ ] (ع اِ) تلاقهای زنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تلاق زنان . (ناظم الاطباء).
مسن . [ م ُ س ِن ن ] (ع ص ) کلان سال . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سال دیده . مرد پیر. بزاد. (ناظم الاطباء). پیر سالخورد...
مسن . [ م َ س َ ] (ع اِمص ) بی باکی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
مسن . [ م ِ س ِ ] (اِخ ) نام شهری باستانی که نام دیگرش کرخای میشان و استرآباذ اردشیر بوده است . (ایران در زمان ساسانیان ص 116).
مسن . [ م ِ س ِ ] (اِخ ) نام دیگر ولایت میشان ، در مصب شط دجله وساحل خلیج فارس . (ایران در زمان ساسانیان ص 107).
مسن . [ م ِ س ِ ] (اِخ ) شهری است از شبه جزیره ٔ پلوپونز ۞ متعلق به یونان که مرکز مسنی ۞ می باشد. این شهر در دامنه ٔ کوه ایتوم ۞ واقع ...
مسن . [ م َ ] (ع مص ) به تازیانه زدن . مَشن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به مشن شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.