مصیر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MṢYR
    
							
    
								
        مصیر. [ م َ ] (ع  اِ) روده . ج ، اَمْصِرة، مُصْران . جج ، مصارین . (بحر الجواهر) (منتهی  الارب  ماده ٔ م ص ر). رودگانی . ج ، مُصران . (مهذب الاسماء). معی . (بحر الجواهر).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        مصیر. [ م َ ] (ع  مص ) بازگردیدن  کار. (منتهی  الارب ). صیر. صیرورة. (منتهی  الارب ) (ناظم الاطباء). بازگشتن . (ترجمان القرآن  جرجانی  ص 89) (آنندراج ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مصیر. [ م َ ] (ع  اِ) بازگشت گاه . (دهار). مآب . مرجع. برگشتگاه . بازگشتگاه . بازگشت جای . (یادداشت  مؤلف ). جای  بازگشت  آب ، یا عام  است . (منتهی  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مصیر. [ م َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  موگوئی  بخش آخوره ٔ شهرستان  فریدن  واقع در 25هزارگزی  باختر آخوره  با 672 تن  جمعیت . آب  آن  از رودخانه  و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مسیر. [ م َ ] (ع  مص ) رفتن . سیر. مسیرة. سیرورة. تسیار. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (ناظم  الاطباء). مصدر میمی  است  به معنی  رفتن  و سیر کردن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مسیر. [ م َ ] (ع  اِ) محل  گردش  و سیر. جای  عبور و حرکت . (ناظم  الاطباء). جای  رفتار. (فرهنگ  نظام ) (آنندراج ) (غیاث ). جای  سیر.محل  گردش . جای  ر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مسیر. [ م َ ] (اِ) به معنی  یخ  آمده  و مسیریدیعنی  یخ  بست . (آنندراج ) (انجمن  آرا). مَسَر. نیز به همین  معنی  است ، و این  جای  مسر است  یعنی  سرد ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مسیر. [ م ُ س َی ْ ی َ ] (ع  ص ، اِ) جامه ٔ باخطها. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). جامه ٔ خطدار. (ناظم  الاطباء).  ||  حلوائی  است . (منتهی  الار...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مسیر. [ م ِ س ِی ْ ی ِ ] (اِخ ) قصبه ای  از دهستان  آبشار بخش  شادکان  شهرستان  خرمشهر، در 4هزارگزی  جنوب  شرقی  شادکان . دشت ، گرمسیر و مالاریائی . س...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مثیر.[ م ُ ] (ع  ص ) (از «ث ور») کسی  که  بر می انگیزاند و برمی آغالاند. (ناظم  الاطباء) (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  کسی  که  شیار می ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویتار vitār (پهلوی)***فانکو آدینات 09163657861