اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مضعف

نویسه گردانی: MḌʽF
مضعف . [ م ُ ض َع ْ ع َ ] (ع ص ) ناتوان . || دوتاه . || مضاعف و متزاید. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مضعف . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) صاحب ستور ناتوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه دارای ستور ضعیف و ناتوان باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)....
مضعف . [ م ُ ع ِ / ع َ ] (ع ص ) رجل مضعف ؛ آنکه مستوجب ضِعْف باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردی که مستوجب ضِعف و دوبرابر باشد. (ناظم الا...
مضعف . [ م ُ ض َع ْ ع ِ ] (ع ص ) آن که ضعیف میشمارد و سست می پندارد. (ناظم الاطباء).
مضعف . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) کور ونابینا. (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مضعوف شود.
مذعف .[ م ُ ع ِ ] (ع ص ) موت مذعف ؛ مرگ زودکش . (منتهی الارب ).ذعاف . مرگ سریع. (یادداشت مؤلف ) (از متن اللغة). ذعف . (متن اللغة). موت مهلک س...
مزعف . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) حسی مزعف ؛ چاهک شورآب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). چاه که آب شور دارد. (یادداشت به خط مرحوم د...
مزعف . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) موت ٌ مزعف ؛ موت شتابکش . مرگ شتابکش . || سیف مزعف ؛ شمشیری که زنده نگذارد ضریبه ٔ خود را. (منتهی الارب ) (اقرب ا...
مضاف . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) (از «ض ی ف ») منسوب . (غیاث ) (آنندراج ). بازخوانده به دیگری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نسبت دا...
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: اجامی ájâmi (سنسکریت). ****فانکو آدینات 09163657861
آب مضاف .[ ب ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع بمضاف شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.