مطار
نویسه گردانی:
MṬAR
مطار. [ م َطْ طا ] (ع ص ) شتاب و نیک دونده . (منتهی الارب ). فرس مطار؛ اسب تیزرو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مطار. [ م َ] (ع مص ) پریدن . (غیاث ) (ناظم الاطباء) : صد هزاران سال بودم در مطارهمچو ذرات هوا بی اختیار. مولوی (مثنوی چ خاور ص 355). || (اِ) ...
مطار. [ م ُ ] (ع ص ) تیزخاطر. فرس مطار؛ اسب تیزخاطرو چست و چالاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پرانیده شده . || شکس...
مطار. [ م ُ / م َ ] (اِخ ) رودباری است نزدیک طایف . (منتهی الارب ) : و از آنجا به حصاری رسیدیم که آن را «مطار» می گفتند و از طائف تا آنجا د...
چاه مطار. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که در 90 هزارگزی جنوب باختری قصبه رود و 7 هزارگزی با...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.