مطالق
نویسه گردانی:
MṬALQ
مطالق . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ منطلق . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). رجوع به منطلق شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
متألق . [ م ُ ت َ ءَل ْ ل ِ ] (ع ص )برق درخشان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برق تابان و درخشان . (ناظم الاطباء). || کسی که سر خود را بلن...
متعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل ِ ] (ع ص ) درآویزنده به چیزی . (آنندراج ). آویزان . (ناظم الاطباء). || علاقه دارنده و آویزان و آویخته و ملحق شده...
متعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل َ ] (ع اِ) جائی که در آن چیزی آویزان شده . || علاقه و دلبستگی . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح نحو) فعل یا شبه ف...
متعلق . [ م ُ ت َ ع َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز شهرستان اهر است که 143 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ج 4 ص 484).
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: از، وابسته، هاوش hāvoŝ (دری) خانتیا xāntyā (پشتو) اماک amāk (پهلوی)***فانکو آدینات 09163657861